سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کلمات مهم هستند:بی نظمی در مقابل شرایط

در زمینه روانپزشکی و اعتیاد من ، انگ با استفاده از کلماتی مانند "بی نظمی" ناخواسته تداوم می یابد. اختلال در مصرف مواد. اختلال افسردگی اساسی. اختلال نقص توجه به محض تشخیص اینکه کسی دچار اختلال است ، افراد را از هم جدا می کنید و به دو گروه تقسیم می کنید: گروهی که سفارش داده می شود و دیگری که نیست. این باعث کاهش ارزش فردی می شود که باید تشخیص را مانند یک باری حمل کند. همه ما یک چیز را می خواهیم: اینکه شخصاً احساس ارزشمندی شخص دیگری کند. استفاده از توصیفگرهایی مانند بی نظمی دقیقاً کاری را که سعی در انجام آن داریم نفی می کند: با احترام با او به دیگران ارزش آنها را یادآوری کنید. آخرین باری که از شخصی که با احترام با شما رفتار می کند عصبانی شده اید کی است؟ من کلمه "شرط" را ترجیح می دهم. در یک کارتون درخشان توسط گری لارسون درخشان ، یک پسر چاق چاق با عینک مشغول بازی با یک توبا در پشت یک خانه است. در فاصله دور تعداد کمی از مردم ایستاده اند. هنگامی که در جهت بیرون خانه نگاه می کنند ، بیان مسطحی دارند. از آنجا که آن جمعیت ایستاده اند ، آنها پسر را نمی بینند. آنها فضای بیرون را می بینند. آنها یک تخلیه شدید را شنیده اند که معتقدند از داخل خانه بیرون می آید. شما می دانید که آنها فکر می کنند چه می شنوند. و این یک توبا نیست. از نظر من محل فروش نشان از ننگ است. کلاله وقتی است که ما درباره کسی قضاوت می کنیم بدون اینکه واقعاً بدانیم او کیست و چرا کاری را که انجام می دهد انجام می دهد. این یک لکه ننگ است ، که با یک شرایط خاص ، کیفیت یا شخص خاصی مرتبط است. اغلب انگ ها شرم آور است. هر زمان که کلاله از بین برود. این شرم آور است زیرا فرد را از یک گروه خارج کرده و به گروهی با احترام کمتر می رساند. این فشار ناشی از بی اعتمادی است. یک فرد کلاله ای ارزش کمتری دارد و به اندازه قابل اعتماد نیست. اما این بی اعتمادی از هر دو جهت استفاده می کند. فردی که احساس می کند کمتر از شما ارزشی برخوردار است کمتر به شما اعتماد می کند. چرا آنها باید؟ به آنها اعتماد ندارید؟ وقتی برچسب ، تعصب و تعصب را انگ می زنیم و اعمال می کنیم ، موسیقی یکدیگر را از دست خواهیم داد. وقتی فقط بتوانیم آنچه پیش رویمان است ببینیم ، که با پیش تصورات پنهان شده است ، موسیقی یکدیگر را از دست خواهیم داد. وقتی شخصی را برای آنچه که هست ، شخصی تحت تأثیر خانواده ، جامعه ، احساس خود و زیست شناسی او را نمی بینیم ، بهترین کاری را که می تواند انجام دهد ، موسیقی یکدیگر را از دست خواهیم داد. وقتی با هم بی احترامی رفتار کنیم ، موسیقی یکدیگر را از دست خواهیم داد. وقتی نتوانیم به بیرون خانه نگاه کنیم ، موسیقی یکدیگر را از دست خواهیم داد. دلمان برای موسیقی تنگ خواهد شد. به هر حال ، تشخیص یک روش راحت و مختصر برای توصیف خوشه ای از علائم است ، توصیف کننده رفتار از یک مشاهده کننده به ناظر دیگر به عنوان تلاشی برای ترسیم تصویر از یک نوع خاص از شخص ، ارتباط برقرار می کند. هنگامی که یک بیمار به عنوان دو قطبی توصیف می شود ، تصویری از شخصی پدیدار می شود که حداقل در جایی ، در بعضی از اوقات زندگی خود ، تغییرات قابل توجهی در خلق و خوی از افسردگی به جنون ، تجربه سریع صحبت کردن ، برنامه ریزی های بزرگ ، سرخوشی ، قادر مطلق ، بزرگ ، همراه داشته است. با ترکیبی از بی احتیاطی ، بگویید صرف هزینه بیشتر از حد ممکن ، بی بند و باری ، انرژی باورنکردنی و اجرای تکانشی برنامه های تکانشی. اگر تشخیص ، ADHD را بشنوید ، ممکن است به فکر یک کودک ، معمولاً پسر ، بیایید که در کلاس یا خانه یا زمین بازی به دور خود می پرد ، "بیش از حد". به نظر می رسد او از مشکلی که ایجاد می کند غافل است و شاید از خود بپرسید که آیا واقعاً این کار را عمداً انجام داده است ، هر اختلالی که ممکن است باشد. یا Borderline. خط مرزی اختلال شخصیت مرزی. اکنون این یک تشخیص با یک رپ بد است. "او مرزی است." مرتب کردن بر اساس گفته های شما با یکی از همان نگاه ها ، نگرش ها ، منظور شما معمولاً در مورد زنی است که دوستش ندارید و در واقع ممکن است از شما متنفر شود ، زیرا آنها با دیگران و خودشان رفتار می کنند. برای "حمل" تشخیص. چه سنگینی جای تعجب نیست که بسیاری از مردم در برابر موافقت با داشتن بیماری ، تشخیص یا مقاومت در برابر پذیرفتن اینکه اصلاً اشتباهی دارند مقاومت می کنند. چنین برچسبی آنها را تعریف می کند ، و معمولاً نه به ویژه در تملق چاپلوسی بلکه در عوض به عنوان شکسته ، ناکافی ، سازشکار ، ضعیف ، بی نظم ، بد ، ناتوان است. غیرقابل اعتماد بی نظم این امر به ویژه در روانپزشکی بیشتر صدق می کند ، جایی که تشخیص بیماری روانی پیامی را برای لباس فرم می فرستد: این شخص "دیوانه" است. بیماری روانی هنوز یک ننگ عظیم را به همراه دارد ، در واقع تقریبا ترس غیر منطقی از غیر منطقی است. در نتیجه ، بسیاری از افراد مبتلا به بیماری های روانی اغلب در جامعه کوتاهی می کنند ، به تعبیری یک جذامی امروزی ، پاریا ، شاید تحمل شود اما قابل اعتماد نیست. من معتقدم که این عدم اعتماد به نفس اصلی ترین اعتقادی است که به ننگ عظیم بیماری های روانی کمک می کند. آیا شخصی که "دیوانه" است می تواند فردی مورد اعتماد باشد؟ تشخیص یک فرد را مشخص نمی کند ، اما می تواند کم رنگی بی اعتمادی را بر روی شخصی که قبلاً به حمایت نیاز داشته است ، ایجاد کند ، برای داشتن یک پتو گرم امنیت و ایمان ، که او می تواند توسط مجموعه کوچک و بزرگ وابسته وابسته خود ارزشمند ، مورد اعتماد ، پذیرفته شود.